

قیاس

مرد فقیرى بود که همسرش از
شیر گاوشان کره درست میکرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مى فروخت. آن زن روستایی کره ها را به
صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از
همان بقالی مى خرید. روزى مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن
کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها ۹۰۰ گرم است. او از مرد فقیر
بسیار عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره ها را
به عنوان یک کیلویی به من مى فروختى در حالى که وزن آنها ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر
ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: راستش ما ترازویی نداریم که کره ها رو وزن
کنیم ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار
دادیم .
یقین
داشته باش که با مقیاس خودت برای تو اندازه مى گیرند.

بیا
متفاوت باشیم...

همسفر!
در
این راه طولانی که ما بیخبریم
و چون باد میگذرد
بگذار خرده اختلافهایمان
با هم باقی بماند
خواهش میکنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا
مخواه که هر چه تو
دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم
و هر چه من دوست دارم، به
همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد
مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم
یک
ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را
و یک شیوه نگاه کردن را
مخواه که
انتخابمان یکی باشد، سلیقهمان یکی و رویاهامان یکی.همسفر
بودن و همهدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن
نیست.و
شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است
عزیز من!
دو نفر که عاشقاند
و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است،
واجب نیست که هردو صدای کبک، درخت
نارون، حجاب برفی قله علم کوه،
رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته
باشند.
اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که
یا عاشق زائد است یا معشوق و
یکی کافیاست.
عشق، از خودخواهیها و خودپرستیها گذشتن است اما،
این سخن به
معنای تبدیل شدن به دیگری نیست .
من از عشق زمینی حرف میزنم که ارزش آن در
«حضور» است نه
در محو و نابود شدن یکی در
دیگری.